انشا کوتاه درباره ضرب المثل فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه مثل نویسی در مورد فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه باز آفرینی ضرب المثل فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه گسترش ضرب المثل فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه ریزه فلفل نبین چ ریزه بشکن ببین چ تیزه مثل نویسی فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه داستان کوتاه فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه حکایت در مورد فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه
انشا در ادامه مطلب
مقدمه:ظاهر انسان ها گواه باطن آن ها نیست چه بسا انسان هایی به ظاهر عاقل و بالغ ولی در باطن جاهل و ناشایست…
تنه انشا: در مدرسه ی ما در دوره ی دبیرستان دانش آموزی ریزه میزه و کوتاه قدی بود که به تازگی وارد کلاس ما شده بود. همه همکلاسی ها او را مسخره می کردند و موجب آزار و اذیت او می شدند، اما بعد از یک هفته که از مدرسه گذشت ما به هوش و استعداد بالای او پی بردیم به طوری که همه ی معلم ها بعد از دیدن او و هوش بالای او می گفتند فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه.
اما ما به این حرف ها توجه نمی کردیم تا اینکه معلم برای ما داستانی تعریف کرد و گفت: در روزگاران قدیم مرد کشاورزی بود که مزرعه ی فلفل داشت، فلفل های او بسیار کوچک بود و این امر مردم را از خرید فلفل او باز می داشت. هر چه کشاورز می گفت که فلفل ها تند هستند هیچ کس باور نمی کرد تا اینکه بعد از مدت ها یک نفر فلفل او را خرید و خورد. او از تندی فلفل تعجب کرده بود.
در آن زمان مردم دور او جمع شدند و آن جا بود که فهمیدند فلفل های مرد کشاورز درست است که ریز است اما بسیار تند و تیز است و بین مردم این ضرب المثل دهان به دهان شد و فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه ساخته شد. شاید آن لحظه با این حرف خیلی خندیدیم اما بعد از آن به صورت غیرارادی دیگر دانش آموز تازه وارد را مسخره نکردند. زیرا در اعماق وجود خود می دانستند این دانش آموز کوچک در آینده خود ستاره درخشانی می شود.
نتیجه گیری:زود قضاوت نکنیم. زیرا ما از تمام ماجرا با خبر نیستیم. امکان دارد حرفی یا قضاوتی نادرست کنیم که در آینده از آن پشیمان شویم.