انشا کوتاه در مورد زبان سرخ سر سبز میدهد بر باد انشای زبان سرخ سرسبزی میدهد بر باد بازافرینی زبان سرخ سر سبز میدهد بر باد باز افرینی زبان سرخ سر سبز میدهد بر باد انشا در مورد ضرب المثل زبان سرخ سر سبز میدهد بر باد داستان کوتاه درباره ی زبان سرخ سرسبز میدهد برباد انشا زبان سرخ سرسبزمیدهدبرباد حکایتی کوتاه درباره زبان سرخ سر سبز میدهد بر باد

انشا در ادامه مطلب


در زمان‌های قدیم در گوشه‌ای از این دنیا شهری با آدم‌های مختلف وجود داشت که در میان آنها پسرکی بازیگوش و سر به هوا بود که با حاضر جوابی و بی‌احترامی به بزرگ‌ترها دل خیلی از آنها را رنجانده بود و بزرگان شهر از دست این پسرک زبان دراز عصبانی و خسته شده بودند. 
در یکی از این روزها پادشاه برای سرکشی به شهر و مردمان خود از قصر خارج شده بود و وارد شهر شد. در شهر همه مردم به کاری مشغول بودند و اوضاع بر وفق مراد ایشان پیش می‌رفت. در این میان یک دفعه پسرک بازیگوش را دید که از کنار هر آدمی که رد می‌شد او را به تمسخر می‌گرفت و به او می‌خندید.
پادشاه از دور نظاره‌گر رفتار زشت این پسرک بود، تا اینکه پسرک به نزدیکی پادشاه رسید و با بی‌ادبی و تمسخر با پادشاه رفتار کرد.
پادشاه که دیگر بسیار از برخورد پسرک عصبانی شده بود به سربازان خود دستور داد تا پسرک را دستگیر کرده و به زندان ببرند. اما دوباره پسرک فریاد زد و با صدای بلند به پادشاه و سربازان توهین و ناسزا گفت. پادشاه که چنین دید صبرش تمام شد و دستور داد تا سر از بدن این جوان بد زبان جدا کنند تا عاقبت چنین فرد بد سخن به همه مردم شهرشان داده شود و این چنین بود که زبان سرخ سر سبز را بر باد داد.