ساده نویسی حکایت عبید زاکانی شخصی شتر گم کرد انشا حکایت شخصی شتر گم کرد حکایت نگاری صفحه 95 نگارش هفتم بازنویسی شخصی شتر گم کرد هفتم بازنویسی حکایت صفحه 95 هفتم بازنویسی حکایت صفحه ۹۵ هفتم بازنویسی حکایت صفحه 95 نگارش هفتم بازنویسی حکایت شخصی شتر گم کرد پایه هفتم

انشا در ادامه مطلب

یه نفری شتر گم کرده بود . قسم خورد که اگه شتر خودشو پیدا کنه آن را به یک درهم  (پول کم) بفروشد. وقتی شتر خود را پیدا مرد از قسمی که خورده بود پشیمون شد برای این که قسمی که خورده بود نشکند گربه ی در گردن شتر آویزان کرد و داد زد که چه کسی این را می خرد ؟ شتری به یک درهم من می فروشم و گربه ای به صد درم می فروشم اما هر دو را با هم می فروشم. یک نفر آنجا بود و گفت این شتر ارزان  بود اگر این قلاده ی گران در گردن خود نداشت (به این معنی که کاری که انجام داد کسی این شتر را نخرد  تا قسمی که خورده بود باطل نشود